مهمان مامان!

بالاخره تونستم بعداز یکی دو ماهی برم سینما و فیلم ببینم.انگار امسال عشق سینما گرفتتم. هیچ وقت اینهمه سینما تو یه سال نرفته بودم. ماهی یه دونه رفتم!!!
اما جالبی این فیلم رو تو شخصیت مش مریم دیدم.طفلی خوب بودنش رو نمی دونست چطوری با ادای محبت نشون بده،اما ذاتش خوب بود و با یه اشاره بروزش داد ؛ به همون طریق خودش.

اما چرا ماها اینقدر زور می زنیم که خودمون رو برتر از اونی که هستیم نشون بدیم؟چرا خجالت می کشیم از اینکه همه بدونن چی می خوریم و چی کار می کنیم؟چرا با رنجهای مضاعفی که به خودمون می دیم لذت زندگی رو از خومون میگیریم؟مثلا مامان بچه ها چقدر پیش مهمونهاش بود؟
از این مهمونی شام خوشم نمی یاد!چون صفاش رفته تو غذاش!
عجب عالمی دارن آدمایی که بی خیالن ها!عین مش یدالله(اسمش درست بود؟همون بابای بچه ها)

نظرات 9 + ارسال نظر
و اما من یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:02 ب.ظ http://pooshal.blogsky.com

سلام سارا جونم. اول شدم. منم از مش مریم بیشتر از همه خوشم اومد. با نظرت هم در مورد مهمونی شام موافقم.

ممنون

حباب کوچک یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:33 ب.ظ

مش یدالله از همه بیشتر درد داشت سارا...
شاید از همه بیشتر
:-)
:X

آره اون که کاملا مشخص بود.کاملا.فقط خودش رو زده بود به بی خیالی!می خواست تا اونجا که جا داره لذت ببره.نه؟

مسافر هتل کالیفرنیا یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:48 ب.ظ http://sokote-marg.sharghian.com

من هنوز نشده برم .. اما هر وقت شد باید برم ببینم

حتما برو.چون واقعا فیلم بود.به دور از سوژه ها

لیلا یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:45 ب.ظ http://roozidigar.blogspot.com

ما که هنوز قسمت نشده بریم. از کجا بلیط گیر آوردی؟

توی سایت عصر جدید می تونی یه روز قبل بلیط رزرو کنی.

ملا حسنی در کانادا دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:02 ق.ظ http://mollah.blogspot.com

خوش بحالتون. ما در اینجا از اون نعمت ها محرومیم.

اشکم رو در آوردی...

بنده خدا دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:44 ق.ظ http://asl-e-matlab.persianblog.com

سلام!
ما که هنوز توفیق پیدا نکردیم ببینیم. ای عبارت صفاش رفته تو غذاش جالب بود. ولی به نظر من خوبه نه بد! این جور که شما نوشتین یعنی غذایی که با صفا و صمیمیت درست شده. اما اگر می خواستین برعکسش رو منظور کنید به نظرم باید میگفتید ... راستی چی باید میگفتید؟!! از کامنتتون هم ممنون.
موفق باشی.

آخه حس می کردم همش دارن زجر می کشن تا یه لقمه غذا آماده کنن.هر کی در توانش هر کاری بکنه صفا داره.حالا شما جوجه و بره بده،کی نمی خوره؟

آرتا دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:21 ب.ظ

آره . ولی طفلک زن مش یدالله

سینا دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:56 ب.ظ http://delsinario.blogspot.com

اولند: سلام مهندس٬ منم غذا می خوام. دومند: همه از این همه زحمت کشوندن بدشون میاد٬ ولی مثل اینکه نوبت خودشون که می رسه٬ اگه زحمت نکشن مهمونی بهشون نمیچسبونه!! سومند: هر چی حباب کوچولو بگه.

ویدا سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:45 ق.ظ http://206onweb.persianblog.com

سلام...منم این فیلم رو به پیشنهاد و اصرار یکی از دوستان رفتم دیدم ..به نظرم مظمون جدیدی داشت هرچند همه ی فیلم توی یک شبانه روز خلاصه شده بود اما خداییش مش مریم خیلی باحال بود بخصوص اون آخرش که رفت ترک موتور اون پسره سوار شد من که خوشم اومد .اما بهت پیشنهاد می کنم شعی در باد رو حتماً بری ببینی ...باحاله اخه ...خب پیش من نمیای؟بعد قرنی آپدیت کردم...منتظرتم..بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد